بخش دوازدهم نامه سی و یکم نهج البلاغه
وَاعْلَمْ یَا بُنَیَّ أَنَّ أَحَداً لَمْ یُنْبِئْ عَنِ اللهِ سُبْحَانَهُ کَمَا أَنْبَأَ عَنْهُ الرَّسُولُ(صلى الله علیه وآله)فَارْضَ بِهِ رَائِداً، وَإِلَى النَّجَاةِ قَائِداً، فَإِنِّی لَمْ آلُکَ نَصِیحَةً. وَإِنَّکَ لَنْ تَبْلُغَ فِی النَّظَرِ لِنَفْسِکَ ـ وَإِنِ اجْتَهَدْتَ ـ مَبْلَغَ نَظَرِی لَکَ.ترجمه:پسرم! بدان هیچ کس از خدا همچون پیامبر اسلام(صلى الله علیه وآله) خبر نیاورده (و احکام خدا را همانند او بیان نکرده است) بنابراین او را به عنوان رهبر خود بپذیر و در طریق نجات و رستگارى، وى را قائد خویش انتخاب کن. من از هیچ اندرزى درباره تو کوتاهى نکردم و تو هرقدر براى آگاهى از صلاح و مصلحت خویش کوشش کنى به آن اندازه که من درباره تو تشخیص داده ام نخواهى رسید.
شرح و تفسیر:
پیامبر اسلام(صلى الله علیه وآله) را راهنماى خود قرار ده
امام(علیه السلام) در این بخش از اندرزنامه خود خطاب به فرزند عزیزش به دو نکته مهم اشاره مى کند:
نخست اینکه پیغمبر اسلام(صلى الله علیه وآله) بهترین پیشوا و راهنماست.
و دیگر اینکه پدرش امیر مؤمنان از هیچ کوششى براى هدایت او فروگذار نکرده است، بنابراین باید بر پیروى از این دو پیشوا پا فشارى کرد.
مى فرماید: «پسرم بدان هیچ کس از خدا همچون پیامبر اسلام(صلى الله علیه وآله) خبر نیاورده (و احکام خدا را همانند او بیان نکرده است) بنابراین او را به عنوان رهبر خود بپذیر و در طریق نجات و رستگارى، وى را قائد خویش انتخاب کن»;
(وَاعْلَمْ یَا بُنَیَّ أَنَّ أَحَداً لَمْ یُنْبِئْ عَنِ اللهِ سُبْحَانَهُ کَمَا أَنْبَأَ عَنْهُ الرَّسُولُ(صلى الله علیه وآله) فَارْضَ بِهِ رَائِداً(1)، وَإِلَى النَّجَاةِ قَائِداً).
این تعبیر نشان مى دهد که وحى آسمانى که بر پیغمبر اکرم(صلى الله علیه وآله) نازل شد سرآمد همه وحى هایى است که بر انبیاى پیشین نازل شده است. در آن اعصار مطابق استعداد انسان هاى همان زمان وحى آسمانى نازل مى شد و در عصر خاتم انبیا آخرین پیام هاى خدا بر قلب مبارکش وحى شد.
مقایسه قرآن مجید با تورات و انجیل کنونى (هرچند دست تحریف به آن راه یافته) شاهد گویاى این تفاوت عظیم است; در مورد معرفة الله و دلایل توحید و صفات پروردگار، قرآن مجید مطالبى دارد که در هیچ یک از کتب آسمانى دیده نمى شود حتى عشرى از اعشار آن هم وجود ندارد. در مورد مسائل مربوط به معاد که به گفته بعضى از محققان دو هزار آیه در قرآن از معاد و شاخ و برگ آن سخن مى گوید، آنقدر قرآن مطلب به میان آورده که فراتر از آن تصور نمى شود.
در مباحث اخلاقى، اجتماعى، سیاسى و مسائل مربوط به حکومت و تاریخ پیشینیان، قرآن از هر نظر پربار است. به همین دلیل امام(علیه السلام) در گفتار بالا مى فرماید: احدى مانند پیغمبر اسلام(صلى الله علیه وآله) وحى آسمانى را به صورت گسترده بیان نکرده است و همین دلیلِ انتخاب او به عنوان بهترین راهنما و پیشواست.
باید توجّه داشت که واژه «رائد» در اصل به معناى کسى است که او را براى جستجوى مرتع (و آب) براى چهارپایان مى فرستند و هنگامى که آن را کشف کرد خبر مى دهد سپس این معنا توسعه یافته و به کسانى که امور حیاتى را در اختیار انسان ها مى گذارند اطلاق شده است.
قائد نیز در اصل به معناى کسى است که مهار ناقه را در دست مى گیرد و آن را در مسیر راهنمایى مى کند. سپس به رهبران انسانى اطلاق شده است.
امام(علیه السلام) در ادامه سخن مى افزاید: «من از هیچ اندرزى درباره تو کوتاهى نکردم و تو هرقدر براى آگاهى از صلاح خویش کوشش کنى به آن اندازه که من درباره تو تشخیص داده ام نخواهى رسید»; (فَإِنِّی لَمْ آلُکَ(2) نَصِیحَةً. وَإِنَّکَ لَنْ تَبْلُغَ فِی النَّظَرِ لِنَفْسِکَ ـ وَإِنِ اجْتَهَدْتَ ـ مَبْلَغَ نَظَرِی لَکَ).
هدف امام(علیه السلام) از این سخن آن است که فرزندش را تشویق کند به دو دلیل نسبت به این نصایح کاملاً پایبند باشد یکى اینکه امام(علیه السلام) بر اثر دلسوزى و محبّت فوق العاده به او چیزى را فروگذار نکرده و دیگر اینکه فرزندش تازه کار است و هرگز نمى تواند آنچه را امام(علیه السلام) مى داند و مى بیند، بداند و ببیند که گفته اند: آنچه را جوان در آیینه مى بیند پیر در خشت خام آن بیند.
پی نوشت ها:
1 . «رائد» از ریشه «رود» بر وزن «عود» همان گونه که در متن گفته شده در اصل به معناى تلاش و کوشش براى یافتن آب و چراگاه است سپس به هرگونه تلاش براى انجام چیزى گفته شده است. مثل معروف «اَلرّائدُ لا یَکْذِبُ قَوْمَهُ; کسى که به دنبال چراگاه مى رود به قوم و قبیله خود دروغ نمى گوید»، ناظر به همین معناست و از آنجا که پیغمبر اکرم(صلى الله علیه وآله) در جستجوى سعادت براى پیروان خویش بود، بر او «رائد» اطلاق شده است.
2 . «آل» صیغه متکلم وحده، از ریشه «ألْو» بر وزن «دلو» در اصل به معناى کوتاهى کردن است و جمله «لم آلک نصیحة» به این معناست که من در هیچ نصیحت و خیرخواهى درباره تو کوتاهى نکردم. قابل توجّه اینکه این فعل لازم است و مفعول نمى گیرد، هرچند بعضى پنداشته اند که دو مفعول دارد: ضمیر خطاب در آلک مفعول اوّل و «نصیحة» مفعول دوم، در حالى که نصیحة تمییز است و ضمیر خطاب محذوفى دارد و در اصل «لَمْ آلُ لَکَ» بوده است.
نظرات:
zamin-shenas |
«zamin-shenas» میگوید: |
«پژوهشگر عزيز ممنونم به خاطر وبلاگ زيبا و پر محتواي شما» |