بخش پنجم نامه سی و یکم نهج البلاغه

متن:
َأَصْلِحْ مَثْوَاکَ، وَلاَ تَبِعْ آخِرَتَکَ بِدُنْیَاکَ; وَدَعِ الْقَوْلَ فِیمَا لاَ تَعْرِفُ، الْخِطَابَ فِیمَا لَمْ تُکَلَّفْ. وَأَمْسِکْ عَنْ طَرِیق إِذَا خِفْتَ ضَلاَلَتَهُ، فَإِنَّ الْکَفَّ عِنْدَ حَیْرَةِ الضَّلاَلِ خَیْرٌ مِنْ رُکُوبِ الاَْهْوَالِ. وَأْمُرْ بِالْمَعْرُوفِ تَکُنْ مِنْ أَهْلِهِ، وَأَنْکِرِ الْمُنْکَرَ بِیَدِکَ وَلِسَانِکَ، وَبَایِنْ مَنْ فَعَلَهُ بِجُهْدِکَ، وَجَاهِدْ فِی اللهِ حَقَّ جِهَادِهِ، وَلاَ تَأْخُذْکَ فِی اللهِ لَوْمَةُ لاَئِم. وَخُضِ الْغَمَرَاتِ لِلْحَقِّ حَیْثُ کَانَ، وَتَفَقَّهْ فِی الدِّینِ، وَعَوِّدْ نَفْسَکَ التَّصَبُّرَ عَلَى الْمَکْرُوهِ، وَنِعْمَ الْخُلُقُ التَّصَبُرُ فِی الْحَقِّ.
ترجمه:
بنابراین منزلگاه آینده خود را اصلاح کن و آخرتت را به دنیا مفروش درباره آنچه نمى دانى سخن مگو و نسبت به آنچه موظف نیستى دخالت منما. در راهى که ترس گمراهى در آن است قدم مگذار چه اینکه خوددارى کردن به هنگام بیم از گمراهى بهتر از آن است که انسان خود را به مسیرهاى خطرناک بیفکند. امر به معروف کن تا اهل آن باشى و با دست و زبانت منکر را انکار نما و از کسى که کار بد انجام مى دهد با جدیت دورى گزین. در راه خدا آن گونه که باید و شاید جهاد کن و هرگز سرزنشِ سرزنش گران، تو را از تلاش در راه خدا باز ندارد، در دریاى مشکلات هر جا که باشد براى رسیدن به حق فرو شو. در دین خود تفقه کن (و حقایق دین را به طور کامل فرا گیر) و خویشتن را بر استقامت در برابر مشکلات عادت ده که استقامت و شکیبایى در راه حق، اخلاق بسیار نیکویى است.
شرح و تفسیر:
 رمز پیروزى استقامت است
امام(علیه السلام) در آغاز این بخش به عنوان نتیجه گیرى از بخش سابق که دستور به سیر در احوال گذشتگان مى داد، پنج اندرز مهم را بیان مى کند مى فرماید: «بنابراین منزلگاه آینده خود را اصلاح کن و آخرتت را به دنیا مفروش درباره آنچه نمى دانى سخن مگو و نسبت به آنچه موظف نیستى دخالت منما. در راهى که ترس گمراهى در آن است قدم مگذار چه اینکه خوددارى کردن به هنگام بیم از گمراهى بهتر از آن است که انسان خود را به مسیرهاى خطرناک بیفکند»; (فَأَصْلِحْ مَثْوَاکَ، وَلاَ تَبِعْ آخِرَتَکَ بِدُنْیَاکَ; وَدَعِ الْقَوْلَ فِیمَا لاَ تَعْرِفُ، وَالْخِطَابَ فِیمَا لَمْ تُکَلَّفْ وَأَمْسِکْ عَنْ طَرِیق إِذَا خِفْتَ ضَلاَلَتَهُ، فَإِنَّ الْکَفَّ عِنْدَ حَیْرَةِ الضَّلاَلِ خَیْرٌ مِنْ رُکُوبِ الاَْهْوَالِ).
جمله «أَصْلِحْ مَثْوَاکَ» با توجّه به اینکه «مَثْوى» به معناى جایگاه و در اینجا به معناى جایگاه آخرت است، اشاره دارد که در این دنیا کارى کن که سراى آخرتت را آباد کنى.
در دعاى روز سه شنبه از دعاهاى پر معناى ایام هفته، به نقل از امام على بن الحسین زین العابدین(علیهما السلام) مى خوانیم: «وَأَصْلِحْ لِی آخِرَتِی فَإِنَّهَا دَارُ مَقَرِّی; (خدایا) آخرتم را اصلاح کن، چرا که سراى جاویدان من است».
جمله «لاَ تَبِعْ آخِرَتَکَ بِدُنْیَاکَ» اشاره به این است که متاع بسیار پرارزش آخرت و سعادت جاویدان را به بهاى اندک و بى ارزش زرق و برق دنیا مفروش، همان گونه که قرآن مجید در نکوهش جمعى از یهود و اعمال زشت آنها مى فرماید: «(أُولئِکَ الَّذینَ اشْتَرَوُا الْحَیاةَ الدُّنْیا بِالاْخِرَةِ فَلا یُخَفَّفُ عَنْهُمُ الْعَذابُ وَلا هُمْ یُنْصَرُونَ); آنها کسانى هستند که زندگى دنیا را با (از دست دادن) آخرت خریده اند; از این رو از عذاب آنها کاسته نمى شود; و (به هیچ صورت) یارى نخواهند شد».(1)
جمله «دَعِ الْقَوْلَ فِیمَا لاَ تَعْرِفُ» به نهى از قول به غیر علم اشاره دارد که انسان از امورى سخن بگوید که از آن آگاهى ندارد. در قرآن کراراً از این عمل نهى شده است از جمله مى فرماید: «(وَلا تَقْفُ ما لَیْسَ لَکَ بِهِ عِلْمٌ); از آنچه به آن آگاهى ندارى، پیروى مکن»(2) و در مورد پیروى از وسوسه هاى شیطان مى فرماید: «(إِنَّما یَأْمُرُکُمْ بِالسُّوءِ وَالْفَحْشاءِ وَأَنْ تَقُولُوا عَلَى اللهِ ما لا تَعْلَمُونَ); او شما را فقط به بدى و کار زشت فرمان مى دهد; (و نیز دستور مى دهد) آنچه را نمى دانید، به خدا نسبت دهید».(3)
فقره «وَالْخِطَابَ فِیمَا لَمْ تُکَلَّفْ» اشاره به این است که در مسائل غیر مربوط به تو دخالت مکن و به تعبیر ساده فضولى در کار دیگران موقوف! چه بسیارند کسانى که به علت دخالت در کارهاى دیگران و امورى که به آنها مربوط نیست هم از انجام وظیفه خود مى مانند و هم گرفتارى ها و نزاع هایى براى خود از این رهگذر به وجود مى آورند. این همان چیزى است که قرآن مجید مى فرماید: «(عَلَیْکُمْ أَنْفُسَکُمْ لا یَضُرُّکُمْ مَّنْ ضَلَّ إِذَا اهْتَدَیْتُم); مراقب خود باشید اگر شما هدایت یافته باشید گمراهى کسانى که گمراه شده اند، به شما زیانى نمى رساند».(4)
آخرین جمله «وَأَمْسِکْ...» به رعایت احتیاط در شبهات اشاره دارد که یکى از اصول مسلم عقلانى است; هرگاه انسان در برابر دو راه قرار گرفت: راهى روشن و خالى از اشکال و راهى مجهول و تاریک، عقل مى گوید هرگز در چنین راهى گام مگذار که ممکن است سرانجام شومش دامانت را بگیرد و اگر هم به مقصد برسى با ترس و وحشت و اضطراب خواهد بود. در راهى گام بنه که با اطمینان و آرامش تو را به مقصودت مى رساند.
این اصل عقلانى در روایات زیادى، از جمله حدیث معروف پیغمبر اکرم(صلى الله علیه وآله)به آن اشاره شده است آنجا که مى فرماید: «دَعْ مَا یُرِیبُکَ إِلَى مَا لاَ یُرِیبُکَ; آنچه تو را به شک مى افکند رها کن و به سوى راهى برو که در آن شک و تردید ندارى».(5)در حدیث دیگرى پیغمبر اکرم(صلى الله علیه وآله)، امور زندگى انسان ها را به سه قسم تقسیم مى کند: «بخشى بیّن الرشد که سالم بودنش آشکار است و باید از آن تبعیت کرد و بخشى بیّن الغىّ که ناسالم بودنش آشکار است و باید آن را رها و بخشى که مشکل و مشکوک است که باید آن را رها نمود و به خدا واگذار کرد».(6)
بدیهى است که هیچ یک از این دستورات مسأله امر به معروف و نهى از منکر و ارشاد جاهل را نفى نمى کند و مربوط به مواردى است که انسان مسئولیتى در برابر آن ندارد، لذا به دنبال این دستورات مى فرماید: «امر به معروف کن تا اهل آن باشى و با دست و زبانت منکر را انکار نما و از کسى که عمل بد انجام مى دهد با جدیت دورى گزین»; (وَأْمُرْ بِالْمَعْرُوفِ تَکُنْ مِنْ أَهْلِهِ، وَأَنْکِرِ الْمُنْکَرَ بِیَدِکَ وَلِسَانِکَ، وَبَایِنْ مَنْ فَعَلَهُ بِجُهْدِکَ).
جمله اوّل «وَأْمُرْ بِالْمَعْرُوفِ تَکُنْ مِنْ أَهْلِهِ» اشاره به این است که چون انسان، دیگران را امر به معروف مى کند، اگر خودش اهل معروف نباشد در پیش وجدان خویش شرمنده مى گردد. به علاوه از مردم نیز خجالت مى کشد که بگویند او آمر به معروف است در حالى که خودش عامل به منکر است. مجموع این امور سبب مى شود که با امر به معروف انسان تدریجاً در سلک عاملان به معروف درآید.
جمله «وَأَنْکِرِ الْمُنْکَرَ ...» اشاره به مراتب نهى از منکر دارد که در اینجا براى آن دو مرحله ذکر شده و در بعضى دیگر از سخنان امام(علیه السلام) در کلمات قصار سه مرحله براى آن ذکر شده است: نخست انکار به قلب و بیزارى از منکر در درون دل و جان، هرچند ظالمان دست و زبان انسان را ببندند. مرحله دوم انکار با زبان و مرحله سوم جلوگیرى عملى از منکرات. بسیارى از فقها این مرحله را وظیفه حکومت اسلامى وحاکم شرع دانسته اند و مرحله اوّل و دوم را وظیفه عموم مردم.
جمله (وَبَایِنْ مَنْ فَعَلَهُ بِجُهْدِکَ) ممکن است اشاره به جایى باشد که نهى از منکر اثر نمى گذارد، در چنین مواردى انسان باید مجلس منکر را ترک گوید و از عاملان به منکر دورى گزیند.
این احتمال نیز هست که منظور از آن بیزارى قلبى است که آثار آن در چهره انسان نمایان باشد که یکى از مراحل سه گانه نهى از منکر است و در حدیثى امیر  مؤمنان على(علیه السلام) از پیغمبر(صلى الله علیه وآله) نقل مى کند: «أَمَرَنَا رَسُولُ اللهِ أَنْ نَلْقَى أَهْلَ الْمَعَاصِی بِوُجُوه مُکْفَهِرَّة; پیغمبر اکرم(صلى الله علیه وآله) به ما دستور داد که اهل منکر را با چهره اى عبوس ملاقات کنیم (تا از قیافه ما بدانند که از آنها بیزاریم)».(7)
امام(علیه السلام) در ادامه این سخن چند دستور دیگر مى دهد مى فرماید: «در راه خدا آن گونه که باید و شاید جهاد کن و هرگز سرزنشِ سرزنش گران، تو را از تلاش در راه خدا باز ندارد و در دریاى مشکلات براى رسیدن به حق فرو شو هرجا که باشد»; (وَجَاهِدْ فِی اللهِ حَقَّ جِهَادِهِ، وَلاَ تَأْخُذْکَ فِی اللهِ لَوْمَةُ لاَئِم. وَخُضِ(8)الْغَمَرَاتِ(9) لِلْحَقِّ حَیْثُ کَانَ).
مى دانیم جهاد مراحل و مراتبى دارد; خواه جهاد نظامى با دشمن و خواه تلاش هایى دیگر در مسیر حق. بعضى از مراحل آن شایسته مجاهدان واقعى نیست; شایسته آنها این است که آخرین مرحله اى را که در توان دارند در این راه به کار گیرند و جمله «جَاهِدْ فِی اللهِ حَقَّ جِهَادِهِ» اشاره به همین معناست.
اما جمله «وَلاَ تَأْخُذْکَ فِی اللهِ لَوْمَةُ لاَئِم» اشاره به این است که گاهى افراد آلوده، اطراف انسان هاى مجاهد و مبارز را مى گیرند و با ملامت و سرزنش مى خواهند سدى بر سر راه آنها ایجاد کنند. امام(علیه السلام) مى فرماید: هرگز این سرزنش ها مانع راه تو نشود; هنگامى که راه را تشخیص دادى با توکل بر خدا و عزم راسخ و بدون اعتنا به سرزنش سرزنش گران به پیش تاز.
از آنجا که در راه حق مشکلات فراوانى وجود دارد و حق جویان بدون پیکار با آنها، راه به جایى نمى برند، امام(علیه السلام) این مشکلات را به امواج خروشان دریا تشبیه کرده و دستور مى دهد براى به دست آوردن گوهر حق، در این امواج فرو شو تا به گوهر مطلوب برسى.
سخن امام(علیه السلام) در این جمله ها برگرفته از آیاتى از قرآن مجید است; در آیه 78 سوره حج مى خوانیم: (وَجاهِدُوا فِى اللهِ حَقَّ جِهادِه) و در آیه 54 سوره مائده مى خوانیم: (یُجاهِدُونَ فِى سَبیلِ اللهِ وَلا یَخافُونَ لَوْمَةَ لائِم).
بسیارى از مفسّران «حق جهاد» را به معناى اخلاص در نیّت تفسیر کرده اند; ولى باید توجّه داشت که مفهوم آن منحصر به اخلاص نیّت نیست، بلکه منظور این است که مشکل ترین مرحله جهاد، جهاد با نفس و کسب خلوص نیّت است.
امام(علیه السلام) در پایان این بخش دو اندرز مهم دیگر به فرزندش مى دهد مى فرماید: «در دین خود تفقّه کن (و حقایق دین را به طور کامل فرا گیر) و خویشتن را بر استقامت در برابر مشکلات عادت ده که استقامت و شکیبایى در راه حق، اخلاق بسیار نیکویى است»; (وَتَفَقَّهْ فِی الدِّینِ، وَعَوِّدْ نَفْسَکَ التَّصَبُّرَ(10) عَلَى الْمَکْرُوهِ، وَنِعْمَ الْخُلُقُ التَّصَبُرُ فِی الْحَقِّ).
با توجّه به اینکه «تفقّه» از ریشه «فقه» به معناى فهم و درک است، منظور امام(علیه السلام)از جمله «وَتَفَقَّهْ فِی الدِّینِ» این است که حقایق دینى را اعم از اصول و فروع به طور کامل درک کن و تنها به صورت قناعت نکن، بلکه به عمق آنها آشنا شو.
جمله «عَوِّدْ نَفْسَکَ ...» اشاره به این است که صبر و استقامت در مقابل مشکلات چیزى است که با تمرین به دست مى آید. باید آنقدر تمرین کنى و خویشتن را عادت دهى تا خلق و خوى تو گردد.
فقره «نِعْمَ الْخُلُقُ التَّصَبُرُ فِی الْحَقِّ» اشاره به این است که هر کار مثبتى با مشکلات و موانعى روبه روست. هرگاه انسان صبر و استقامت بر حق نداشته باشد، هرگز نمى تواند به آن دست یابد. چیدن یک گل بدون تحمل نیش خار میسر نیست و برداشتن اندکى عسل از کندو غالباً با نیش زنبور همراه است. اگر استقامت در برابر مشکلات نباشد هیچ هدف مقدّسى به انجام نمى رسد.
در اینجا سزاوار است به اشعار پرمعنایى که ابوالاسود سروده است توجّه کنیم:
تَعَوّدُت مَسَّ الضُّرِّ حَتّى أَلَفْتُهُ *** وَأَسْلَمَنی طُولُ الْبَلاءِ إلَى الصَّبْرِ
وَ وَسَّعَ صَدْری لِلاَْذى کَثْرَةُ الاَْذى *** وَکانَ قَدیماً قَدْ یَضیقُ بِهِ صَدْری
إذا أَنَا لَمْ أَقْبَلْ مِنَ الدَّهْرِ کُلَّ ما *** أُلاقیهِ مِنْهُ طالَ عَتْبی عَلَى الدَّهْرِ
من خود را به درد و رنج ها عادت دادم تا به آن انس گرفتم و ادامه مشکلات مرا به صبر عادت داد.
فزونى رنج ها سینه مرا براى تحمل رنج گشاده ساخت، هرچند در گذشته در برابر آن تنگى سینه احساس مى کردم.
(من فکر مى کنم) اگر من همه حوادث جهان را (از تلخ و شیرین نپذیرم، پیوسته باید دنیا را سرزنش کنم.(11)
 نکته ها
احتیاط در موارد مشکوک یکى از اصول مسلم مذهب ماست که در بعضى از موارد واجب و گاه مستحب است.
ریشه احتیاط، حکم عقل است که در علم اصول به عنوان دفع ضرر محتمل است که در وجوب آن به طور مطلق یا با بعضى قیود و شروط بحث است. عقل حکم مى کند که زیان هاى احتمالى را از خود دور کنیم. قابل توجّه اینکه همین مسأله در علم کلام و عقاید به عنوان پایه تحقیق در مسائل مذهبى و مبدأ و معاد شناخته شده و تحقیق درباره وجود خدا و معرفة الله را بر همین اساس مى گذارند که ترک تحقیق احتمال ضررهاى عظیمى را در پى دارد. به همین دلیل عقل حکم مى کند که فرد به تحقیق بپردازد.
امام(علیه السلام) در تعبیرى که در این فقره داشت این اصل را کاملا مستدل ساخت و بعد از آنکه به فرزندش دستور فرمود از مسیرهایى که خوف ضلالت در آن است بپرهیزد، زیرا پرهیز در این گونه موارد بهتر از آن است که انسان گرفتار حوادث هولناک و وحشتناک شود.
اصولا احتیاط اگر به افراط نکشد در همه جا و همه چیز ـ خواه در امور معنوى و یا امور مادى ـ کارى عاقلانه و منطقى است.
2. راه دستیابى به فضایل اخلاقى
جمله «وَعَوِّدْ نَفْسَکَ التَّصَبُّرَ عَلَى الْمَکْرُوهِ» اشاره به یک اصل مهم اخلاقى است و آن اینکه انسان هایى که تربیت اخلاقى نشده اند در آغاز کار پذیرش اصول اخلاق براى آنها آسان نیست و باید آن را بر نفس خود تحمیل کنند و پیوسته تکرار نمایند. این فعل مکرر سبب مى شود که آن امر اخلاقى به صورت عادت در آید و ادامه این عادت سبب مى شود که به صورت ملکه نفسانى ظاهر گردد; یعنى تدریجاً در درون عمق جان انسان نفوذ کند و روح را به رنگ خود در آورد.
حدیث «الخَیْرُ عَادَةٌ» و حدیث «العَادَةُ طَبْعٌ ثَان» که در غررالحکم در لا به لاى کلام امیر  مؤمنان على(علیه السلام) آمده، اشاره به همین معناست.
تفاوت تصبّر با صبر این است که شخص صبور واقعاً اهل صبر است; اما تصبر در مورد کسى است که هنوز اهل صبر نشده و خود را به آن وادار مى کند.
اصولا بسیارى از فضایل اخلاقى است که جز با ریاضت نفس و عادت دادن خویش حاصل نمى گردد و از آنجا که صبر (استقامت در برابر مشکلات) خمیرمایه تمام پیروزى هاست و طبق بعضى از روایات صبر نسبت به ایمان همچون سر است نسبت به تن، باید به هر قیمتى است آن را به دست آورد و به گفته شاعر:
صبر را با حق قرین کرد اى فلان *** آخر و العصر را آگه بخوان
صد هزاران کیمیا حق آفرید *** کیمیایى همچو صبر آدم ندید
 پاورقی ها:
1 . بقره، آیه 86 .
2 . اسراء، آیه 36.
3 . بقره، آیه 169.
4 . مائده، آیه 105.
5 . بحارالانوار، ج 2، ص 259، ح 7.
6 . کافى، ج 1، ص 68، ح 10.
7 . کافى، ج 5، ص 58، ح 10.
8 . «خض» صیغه امر از ریشه «خوض» بر وزن «حوض» گرفته شده که در اصل به معناى وارد شدن تدریجى در آب است. سپس به عنوان کنایه به معناى ورود یا شروع به کارها آمده است.
9 . «غمرات» جمع «غمرة» بر وزن «ضربة» در اصل از غمر به معناى از بین بردن اثر چیزى گرفته شده سپس به آب زیادى که تمام چهره چیزى را مى پوشاند و پیش مى رود، «غمرة» و «غامر» گفته شده و بعد از آن به گرفتارى هاى شدید و جهل و نادانى فراگیر که انسان را در خود فرو مى برد اطلاق شده است و «غمرات الموت» به معناى شداید حالت مرگ است.
10 . «تصبّر» از ریشه «صبر» به معناى خود را به شکیبایى واداشتن و خویشتن دارى کردن است و تفاوت آن با صبر این است که شخص صبور واقعاً اهل صبر است اما تصبر در مورد کسى است که هنوز اهل صبر نشده و خود را به آن وادار مى کند.
11 . معجم الادباء، ج 12، ص 38 به نقل شرح نهج البلاغه علاّمه تسترى، ج 8، ص 381.






نظرات:

zamin-shenas
«zamin-shenas» می‌گوید:
«ممنونم بخاطر زحماتتون»




گزارش تخلف
بعدی